| Pseudo |
|
Tuesday, December 31, 2002
● اصلا نگران نباش! تو الان يك انسان مرده هستي...!
>
- چي خيال كردي سوسيس...نكنه تو هم عموزاده ات موريانه اس و لابد براي تعطيلات تابستون قراره بياد اينجا...اما اين اشتباه بزرگيه چون پدر بزرگ ِ من يك آرماديلوي تمام عيار و زره پوش بوده...اون در جوونيش هشتادهزار مورچه خورده... نوشته شده توسط rameen
● افكار پست، پليدي خود را در پس رقت قلب جاهلان پنهان مي كنند
>
........................................................................................و ضمانت عملي خويش را در عضلات گاوان؛ خران و اسبهاي جنگي مي يابند...حال آنكه پاكترين ِ مفروضات در برخورد با عاقلان رشته هاي شك و اثبات را به نوبت مي بافند و پاره مي كنند و دو كفه ي اين ترازو در تعادلي هميشگي اما ناپايدار بالا و پايين مي روند... حال به من اصيل و پاكترين كلام و جاهلترين مردم را بدهيد تا جهان را به بهشتي نيكو بدل كنم. نوشته شده توسط rameen Sunday, December 29, 2002
● وقتي با دوستاي انگليسيم حرف ميزنم ميگن: "ما انگليسي ها..."
>
وقتي با دوستاي ايرانيم حرف ميزنم، ميگيم: "اين ايرانيا..." افكار خصوصي نوشته شده توسط rameen
● كم كم داره برام اين فرضيه به يك اصل تبديل ميشه كه بسياري
>
........................................................................................از خانمها وجود يك دنياي كاملا خصوصي براي يك مرد رو به مثابه وجود يك شخص ديگر و يا خيانت مسلم به پيوند وفاداري مي دونن؛ در حاليكه براي اشتراك و نزديك شدن همواره مرزي هست، اگه يك كتاب رو از يك حدي به چشمت نزديكتر كني اونوقت نمي توني اونرو بخوني...! در قانون طبيعت هميشه نقاط اپتيممي هستند به باريكي يك خط كه كه بيش از اون ضرر، و قبل از اون چيزي كمتر از حداكثر سود رو داريم... نوشته شده توسط rameen Saturday, December 28, 2002
● گاه حقايق بر پايه هايي سست استوارند و حتي گاه اين بنيادها خود
>
........................................................................................بكلي نادرستند...اما چه كسي؟ چه كسي مي تواند حقيقي بودن اين حقايق را كتمان كند؟! گويا دستهاي خدايان در كارند و حقايق را اينچنين بر سطح مردابها حفظ مي كنند... اما حقيقت، حقيقيست...چه بر آب استوار باشد چه بر سنگ... انسانها حقايق را به آساني تشخيص مي دهند...اما كمتر راه ِ رسيدن ِ به آن را فرا گرفته اند...و آموختگان نيز به سختي عزمِ رسيدنِ به آن را مي آزمايند... خوشه چيني كجا...! باغباني كجا...؟! نوشته شده توسط rameen Thursday, December 26, 2002
● فيلم The Pledge رو سينما فرهنگ آورده
>
........................................................................................فيلم كاملا جذابيه... يك داستان در نهايت تراژيك از از تبديل يك هدف منطقي و منسجم به يك روان پريشي ِ بي انتها...كه اين تبديل با كوچكترين حادثه اي به صورت يك خطر بالقوه از كنار تمامي شخصيتهاي داستان گذر ميكنه... جك نيكلسون با قولي كه به والدين دختري كه در يك جنايت جنسي به قتل رسيده ميده اين طور وانمود مي كنه كه ما داريم يكي از اون فيلم هاي پليسي رو ميبينيم اما اون بوقلمونها همه نشانه هايي هستند كه ما رو به سمت يك فيلم جنايي تحليلي از روان پريشي(psychopath anlaysis) سوق ميدن... در كل داستان اين پليس با تجربه تمام آينده ي زندگي خود رو در يك شرط بنديه دروني روي گود ميذاره و وفتي اين موضوع در طول فيلم واضحتر ميشه تمام اون مناظر ورفتارهاي به ظاهر طبيعيه او رنگ ديگري به خود مي گيرند... در تمام فيلم روان ناساز و روان سالم در كنار هم به خوبي چفت شده اند اما هيچگاه استقلال خود رو از دست نمي دهند و همچون دو قسم كاملا منفصل در كنار هم تنها چفت ميشوند و اين موضوع در مكاني به وقوع مي پيوندد به نام هر انسان. از شروع فيلم كه انسانهاي شريف در تولد جك ظاهر ميشن با يك تلفن كه خبر وقوع جنايتي رو ميده همه به شخصيتهاي متفاوتي تبديل ميشن سالمها به ناسالم و ناسالمها به سالم !! اما شيطان صورتيست وراي اين قضيه و در فيلم چند بار اين جمله تكرار ميشه there are such a devil ! سطوح مختلف پريشاني ي ذهن در همه ي شخصيتها صورتهاي غير متفاوت و در عين حال منحصر بفرد خود رو نشون ميدن...از اون پليسي كه از يك موجود نيمه انسان اعتراف مي گيره تا پليس ديگري كه با ديدن عكسهاي جنايت آدرنالين خونش بالا ميره ...شوهري كه زنش رو كتك زده.... روانكاوي كه هيچ كمكي نمي تونه بكنه جز سوال كردن...همه و همه... انگار همه با اين موضوع دست به گريبانند.... در پايان غم و افسوس جاي اين حس عدم تعادل رو در فيلم ميگيره... وقتي توي پوكر شما ورقهاي طرف رو ديديد و براي فول آسش يك كاره ي هفت كنار گذاشتيد و تمام رست خود رو شرط مي بنديد و ناگهان بر اثر يك بي احتياطي مثلا سيني چاي معلق ميشه و ميز بازي به هم ميخوره ورقهاي قاطي ميشه...اونوقت اگر اين رست تمام زندگيه شما باشه و ندونيد هم كه چرا ميز به هم خورد...اونوقت هر اتفاقي ممكنه بيفته... اما فيلم پر است از پلانهاي بديع(نه همه از نوع روان پريشانه!) تيتراژ و شروع ، امواج قايق ؛ حركت شتابزده به سوي كليسا، و ماهيگري در شروع فيلم... نوشته شده توسط rameen Sunday, December 22, 2002
● تغيير اكثريت به سمت هدفي كه به نظرمون صحيحه ؟
>
........................................................................................يا يافتن هدفي كه خواست اكثريت بر آن تمايل دارد ؟ روش اول كه به نظر من امتحانشو پس داده و گند زده... از طرفي اعتقاد به دموكراسي به هيچ وجه تو كتم نمي ره چون سريع ياد ِ جام شوكران سقراط ميفتم... اين جور به نظر مياد كه يك عده بايد بطور داوطلبانه نظر ندهند... كاملا داوطلبانه...مي فهمي كاملا داوطلبانه.... مثل اينكه متوجه نمي شي ميگم كاملا داوطلبانه....با توام... دهنمو ول كن... ميگم داوطلبانه....ممممممم...... نوشته شده توسط rameen Friday, December 20, 2002 > ........................................................................................ Wednesday, December 18, 2002
● همه چيز از اين جملات خيلي به ظاهر ساده اما تهوع آور شروع ميشه
>
........................................................................................مردم آمريكا بر ضد دولت مستبد بوش شعار دادن... يك استاد ادبيات گفت:پاكسازي كلامي ظواهر غرب در سخنان تمام اپوزوسيونهاي ژورناليستي و آكادميك بايد صورت گيرد... روشنفكران غربي به اين نتيجه رسيده اند كه غربي ها ريدن...!! آزادي رفتارهاي جنسي به واقع محدوديت اونهاست...!!! آزادي زنان در اجراي كامل دستورات شوهرهاشون نهفته است!! يا بطور خيلي ساده تر "يك راستگو گفت: كه تمام راستگو ها دورغگواند. شايد اين جمله از پروتاگوراس رو شنيده باشيد كه با اينكه يوناني بود گفت همه يونانيها درغگو اند و بعدش ملت قاط زدند كه پس اگه اين جوره تو هم دروغگو هستي و دروغ گفتي و همه يوناني ها راستگواند بعد يوهو همه صداشوت درومد كه چي؟!! پس پروتاگوراس هم راستگو ِ؟ خلاصه قضيه به نتيجه نرسيد تا حدود 18 قرن بعد كه به برتراند راسل گفتن و ميگن اونهم يه يك هفته اي دچار سوء هاضمه شد بعد نامه فرستاد به دوستش "گوتلوب فرگه" كه رياضيدان بوداونهم جواب داد : اركان حساب به لرزه در آمده است خلاصه همه مونده بودن كه چي كار كنن كه آقاي راسل يه كتاب نوشت به نام principa mathematica توش نوشت : آيا مجوعه ي همه ي مجموعه هايي كه عضو خودشان نيستند عضو خودش هست؟ بعد هم نتيجه گرفت كه بچه ي خوب كه از اين سوالها نمي كنه...! يا بقولي هر گزاره اي كه بر ثبوت يا عدم ثبوت خود نظر دهد حال كه عكس آن در خود گزاره نهفته باشد ممنوع و غلط مي باشد. حالا من نميدونم كه اين كتاب به فارسي ترجمه شده يا نه...اما فكر مي كنم بعضي انسانها به جاي اين كه به اصول خيلي ساده ي منطق رجوع كنن به مغز خودشون رجوع ميكنن و نتيجه اي ميگيرن كه فقط با مغز خودشون سازگاره... اما بين خودمون اين راسل هم خيلي زبل بوده ها؛ يه جمله گفته كه اگه آدم شصت بار پشت هم بخونه خودشو از طبقه هيجدهم پرت مي كنه پايين... نوشته شده توسط rameen Tuesday, December 17, 2002
● جفتگيري در هر گونه روشيست تقريبا منحصر بفرد
>
........................................................................................در بين گونه هاي مختلف و بسيار يكسان و شبيه در اعضاي همان گونه. توضيح متمم: اين موضوع به هيچ وجه در انسان صادق نيست. توصيه ي متمم: هي نگيد انسان حيوانيست فلان جور بهمان جور... نتيجه گيري عاميانه: انسانها هر كوفت زهرماري مي كنن ودر كنارش هم حفظ بقائ گونه توضيح متمم بيولوژيك: احتمال حاملگي در هر بار جفتگيري در حيوانات چيزي حدود صددرصد(95 تا 100%) مي باشد و اين رقم در انسان حدود 30 درصد. نتيجه گيري رياضي: اون 70% باقيمانده براي چيه؟ نوشته شده توسط rameen Sunday, December 15, 2002
● شيوه ي ملل مترقي : تفكر فردي؛ عملكرد گروهي
>
شيوه ي ملل عقب مانده: تفكر گروهي؛ عملگرد فردي نوشته شده توسط rameen
● - اِِِِ اِ ِِ...مصاحبه با اين خواننده اس؟
>
........................................................................................- آره - با لباس سنش بيشتر مي خوره... نوشته شده توسط rameen Thursday, December 12, 2002
● ساختارهاي عوضي هميشه رفتار عوضي از خودشون بروز نمي دهند
>
........................................................................................اما هميشه الگوهايي عوضي براي بنا نهادن ساختارهاي جديد هستند. به عقيده ي من اين يك اصل كلي براي پيشرفت در هر كاريه... نوشته شده توسط rameen Wednesday, December 11, 2002
● - سرعت يك مقياس كميست يا كيفي؟(اون تشديد رو خودتون بذاريد!)
>
........................................................................................- فكر مي كنم هميشه كميست...(ايضا ً !) - اما...براي رانندگان فرمول 1 چي...؟! وقتي خود ِ يك كميت خواستني باشه...يا بقولي خود ِ زياد بودن يا كم بودن هدف باشه و نه اينكه از چه چيز و چه جوري زياد بودن...اونوقت تكليف چيه؟ نوشته شده توسط rameen Tuesday, December 10, 2002 > ........................................................................................ Sunday, December 08, 2002
● آدمهايي كه به خاطر مسايل خيلي مهم مي جنگند نسبت به
>
كساني كه در بي هدفي كامل جنگ رو دنبال مي كنند ، جنگ رو با شور و حرارت بيشتر دنبال نمي كنند... به نظر مياد خود ذات جنگ عجيب با خلقيات بشر آميخته شده كه براي تمام عيار شدن يك مبارزه دلايل خيلي معمولي كفايت مي كنند... در كل بگم اينكه به خاطر چي مي جنگي هيچ ربطي به شدت و حدت مبارزه نداره... و نيروي سربازان در ميدان جنگ از نهادهاي بسيار نهفته اي در درون خودشون تامين ميشه كه هيچ ارتباط مستقيمي با اهداف غايي فرماندهان نداره ...كه در بسياري از موارد اين نهادهاي ذهني حتي براي خود سرباز هم گنگ و نا مفهومند... به اين ترتيب شايد بيشتر اين موضوع به ذهن متبادر بشه كه دسترسي به اين نهاد مي تونه فرماندهان رو صاحب چه نيروي عظيمي بكنه... و با تحريك اون چه رغبت فزاينده اي رو ميشه در درون هر سرباز براي مبارزه اي طولاني دست و پا كرد... خواستگاه هاي همه اعمال چنين درونيات صلبي در درون هر انسانند كه با خروارها آوار ِ زمان از كودكي تا به حال مدفونند... اما توده هاي گدازه در زير زمين همواره در جريانند... نوشته شده توسط rameen
● اگه دنبال ميدي خوب ميگردين...(midi files)
>
اين سايت رو از دست نديد. البته كلاسيك ها...! نوشته شده توسط rameen
● اين سايت
>
........................................................................................خيلي براي هواشناسي بدرد بخوره بخصوص الان كه فصل اسكي هم هست و هواي ديزين خيلي اوقات هيچ ربطي به تهران نداره...دليلش هم همين جنوبي ترين قسمت رشته كوه البرز يا همين قله ي توچال ِ خودمونه... سايت اصلي اينه. نوشته شده توسط rameen Saturday, December 07, 2002
● در معراج خدايان ساعتها كند مي گذرند ، جنبش انسانها را اثري
>
........................................................................................در اين آسمانها نيست...خدايان مي خرامند و انسانها چون زنبوران عسل در سير و جنبش...خدايان عسل ما را مي برند و جاي كندوها را باز مي كنند...ما از آنها ممنون و آنها از ما متشكر... آري حرص و آز ِ عسل براي زنبور ها حتي توانايي ِ متوقع بودن باقي نمي گذارد... و خدايان مي خرامند... نوشته شده توسط rameen Friday, December 06, 2002
● 23 سال پيش شونزدهوم ِ آذر بنده به دنيا اومدم...
>
........................................................................................اين رفيق ِ ماهم امروز به دنيا اومده...اون ساعت 15 و من 10 تولدهامون مبارك ! نوشته شده توسط rameen Thursday, December 05, 2002
● زندگي راهيست پر پيچ و دراز كه گمانم جوب ِ اين كوچه ي ما
>
........................................................................................راز اين پيچش اوست... روزي از فصل بهار آب اين جوب بشد يكي به ده... گفت با خود كه منم رود شدم كه روم تا ته راه... خواهم كه شوم دريايي... راه دريا شنيد از ماهي تنگ...از بلبل و سار... ناگهان سخت برنجيد كه ديد ، راه دريا به چپ است و او به راست روان... راه خود كج بنمود ، دست در دست فشرد با سيمان...به او گفت حلالم كن بلوك ما كه رفتيم تا كه بر دريا رويم... آن بلوك خواست ورا رازي دهد...رود آرام به گفت خاموش عزيز... نشيد سخن سيمان سخت... خود روان شد او به چپ، تا كه از سيماني اش دريا شود... پا نهاد بر آسفالت، به تنش گرم آمد... ناگهان ماشين گذشت آب و او صد تكه كرد...قطره قطره پاشيد رفت... در دلش آشوب شد...ناگهان ماشين بعدي سر رسيد... و بعدي سر رسيد...و بعدي.... اندكي مانده به ظهر، آفتاب آمد به برد آنچه روان بود زمين... خشك ِ كه خشك شد رود عظيم...او بشد ابر در آن بالاها... باز باريد بر آن خاك زمين... تا به خود آمد بديد در سيمان قالبي، دارد و نامش جوب است... سيمان به سخن آمد و گفت: راز من نشنيدي...اين همه سيمان كه بيني تا ته راه به هم بسته شدند...ما همه دانيم آب چيست دريا كجاست...رود كدام... آب آن دريا از آن رود بود...آب رود حاصل صد جوب است... آب جوب از باران...آب باران دريا...آب جوب از دريا... جملگي يك تن و صد تن... جوب ما تازه بدانست كه ره هر آبي عاقبت درياييست و ره هر دريا عاقبت جوبي... نوشته شده توسط rameen Sunday, December 01, 2002 > ........................................................................................
|